سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اما آیا واقعا نمی شود انسان از بداخلاقی و ترش رویی رهایی پیدا کرده و خود را مثل خوش اخلاق ها کند؟

 

گروهى از کسانى که عمر خویش به بطالت گذرانده از رسیدن به اهداف عالى انسانى قاصرند معتقدند که تغییر اخلاق و تهذیب نفس از امور محال و غیرممکن است، این گروه براى ادعاى خود دو دلیل ذکر کرده‏ اند.

 

1 – خلق صورت باطنى انسان است و همان طور که نمى‏توان صورت ظاهرى را تغییر داد تغییر صورت باطنى نیز ممکن نیست.

 

2 – حسن خلق با ریشه‏ کن شدن غضب و شهوت و حب دنیا و امثال آن حاصل مى ‏شود و ریشه‏کن نمودن این رذائل محال و اشتغال به آن جز تضییع عمر ثمرى ندارد.

 

زیرا مطلوب این است که انسان از حظوظ و بهره‏ هاى زودگذر دنیا قطع توجه کند و این امرى محال است.

این اشکال را مى ‏توان به دو گونه جواب داد:

 

الف: دو جواب کلى ذکر مى ‏کنیم که هر کدام از آنها براى رد دو دلیل آنها و اثبات اصل مدعى کافى است.

اول: باید به این گروهى که هیچ چیز را نمى‏ فهمند گفت اگر اخلاق انسان تغییرناپذیر باشد، تمام سفارشات و موعظه‏ هاى شرعى در این باره بیهوده است و نباید شارع مقدس تا این حد ما را به تهذیب اخلاق تشویق و ترغیب نموده باشد.

دوم: چگونه مى ‏توان تهذیب اخلاق و تغییر خود را در مورد انسان انکار کرد، در حالى که به وضوح مى‏ بینیم اخلاق حیوانات به آسانى تغییر مى ‏کند، براى نمونه ما مى‏ بینیم که شکار وحشى با تربیت و مرور زمان اهلى مى‏ شود و سگ شکارى در اثر تربیت حرص خوردن شکار را از دست مى ‏دهد و اسب چموش مطیع و رام مى ‏شود، آیا اینها تغییر اخلاق نیستند و آیا استعداد انسان براى ترقى و تکامل از حیوانات کمتر است؟

ب – اینکه به هر کدام از دو دلیل یک جواب جداگانه بدهیم.

 

1 – جواب دلیل اول: به طور کلى موجودات جهان بر دو گونه ‏اند اول آنهایى که به صورت متکامل خلق شده ‏اند و انسان همان طور که در آفرینش آنها دخالتى نداشته در تغییر و تبدیل آنها دخالتى ندارد (1) مثل آسمان و ستارگان و اعضاء بدن انسان و غیره.

دوم آنهایى که وجود ناقصى یافته و در کنار همین وجود ناقص استعداد کمال را دارا مى ‏باشند و انسان مى ‏تواند با کوشش آنها را کامل کند مثل دانه، مثلاً هسته خرما و دانه سیب با سعى انسان تبدیل به درخت خرما و درخت سیب مى ‏شوند.

و خلق و خوى انسان از همین قسم موجودات است که اگر کسى به اصلاح آن همت گمارد اصلاح‏پذیر و قابل کمال است.

 

2 – جواب دلیل دوم: انسان مکلف به ریشه ‏کن ساختن غضب و شهوت نیست، زیرا اگر قوه شهوت خوردن یا شهوت جنسى نباشد انسان از بین رفته نسلش منقطع مى ‏شود، اگر قوه غضب از بین برود انسان هیچ گونه ضررى را از خود دفع نمى ‏کند و در نتیجه هلاک مى ‏شود آنچه از بشر خواسته شده این است که این قوا را در حد اعتدال نگه دارد و آنها را در محدوده عقل و شرع اعمال کند، به دلیل اینکه حتى پیامبران خدا که پیشگامان جهاد با نفس هستند از غضب و شهوت خالى نبوده‏ اند.

 

در قرآن مجید خداوند تعالى درباره گروهى که مى ‏خواهد آنها را ستایش کند مى ‏فرماید: « وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَاللّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ؛ و خشم خود را فرو مى‏ برند و از مردم در مى ‏گذرند و خداوند نکوکاران را دوست دارد»(آیه 134 سوره آل عمران) یعنى یکى از صفات آنان این است که غیظ و غضب خود را کنترل مى ‏کنند، در حالى که اگر ریشه‏ کن کردن غرائز مطلوب بود باید مى ‏فرمود: و الفاقدین الغیظ = یعنى آنهایى که اصلاً غضب ندارند (2) و تعدیل این غرائز امرى است ممکن، چنان که مى‏ بینیم گروهى موفق شده‏ اند تا به قله رفیع تهذیب نفس نائل آیند.

 

طریق وصول

 

راه به دست آوردن اخلاق حسنه و گام زدن در وادى تهذیب این است که انسان خود را وادار به انجام کارهائى کند که ثمره و نتیجه حسن اخلاق است مثلا شخص بخیل خود را وادار به بذل و بخشش کند، و متکبر رخت تواضع پوشد و آن قدر این کار را ادامه دهد تا به صورت خلق و خوى درآید و خلق اولى خود را از دست بدهد و از انجام این کارها لذت برد، چنان که پیامبر اکرم (صلى ‏الله علیه و آله و سلم) مى ‏فرمود: جعلت قره عینى فى الصلاه‏ (3).

 

این اعمال به مرور زمان و طولانى شدن عمر رو به ازدیاد نهاده تا اینکه در نفس انسان ثابت شوند و این همان چیزى است که پیامبران الهى به خاطرش از خدا عمر طولانى مى ‏خواستند (4).

گاهى هم اتفاق مى ‏افتد که حسن خلق با عنایت الهى به صورت یک کمال فطرى در نهاد انسان وجود پیدا مى ‏کند و آن به این صورت است که کودکى با عقل کامل و خلق نیکو متولد و قوه غضب و شهوتش را در کنترل داشته باشد.

در حدیثى از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمود: خلق نیکو هدیه ‏اى است که خداوند تعالى به مخلوقاتش عطا مى‏ کند.

به عبارت دیگر مى‏ توان گفت: خلق و خوى نیکو در بعضى به صورت طبیعت و سرشت و در بعضى دیگر به صورت قصد و نیت تعبیه شده.

راوى مى ‏پرسد کدام یک از این دو برتر است؟ حضرت مى‏ فرماید: کسى که خلق نیکو به صورت طبیعت در او باشد، آفرینشش این گونه است براى حرکت در مسیر دیگر یا روشى غیر از آن قدرت ندارد ولى کسى که خلق نیکو به صورت قصد و نیت در او باشد، براى انجام عبادات و اطاعت خدا باید صبر بسیار داشته باشد، بنابراین، این قسم افضل و برتر است.

 

پی نوشت‌ها: 

1 – منظور این است که آخرین حد کمال آنها همان صورتى است که در بدو آفرینش داشته‏ اند.

2 – در منطق اسلام خالى بودن از هیچ غریزه‏اى کمال نیست، بلکه همان طور که گفته شد کمال این است که تمام غرائز در اختیار عقل انسان باشند، اگر آیه شریفه: اشداء على الکفار را با آیه شریفه و الکاظمین الغیظ ضمیمه کنیم این مطلب کاملاً روشن مى ‏شود، چه اینکه در آیه اول گروهى را مى ‏ستاید که بر کفار سخت‏گیرى کرده اظهار غضب مى‏ کنند و در آیه دوم گروهى را مى ‏ستاید که غضب را کنترل مى ‏نمایند، بنابراین غضب در هر جا و براى هر چیز کمال نیست، بلکه غضب کردن جایى دارد و غضب نکردن هم جایى.

 3 – روشنى چشم من در نماز است.
 4 – مرحوم فیض کاشانى (ره) در کتاب علم‏ الیقین در این باره چنین مى ‏فرماید، اینکه مرگ براى مؤمن ناخوشایند است فقط به خاطر خوف از خدا و ترس از حرمان است یا به این خاطر است که به وسیله مرگ فرصت عمل از او گرفته مى ‏شود و دیگر نمى ‏تواند اعمالى که او را به جوار قرب خدا و لقاى او مى ‏رسانند انجام دهد. بنابراین باقیمانده عمر مؤمن هر چه باشد باارزش است. و رسول خدا (صلى ‏الله علیه و آله و سلم) مى‏ فرماید: هیچ کدام از شما آرزوى مرگ نکنید و آن را قبل از زمان رسیدنش نخوانید، زیرا چون بمیرید رشته عمل قطع مى‏ شود و بدانید که عمل مؤمن جز خیر چیزى بر او نمى‏ افزاید.
 سپس اضافه مى‏ کند که: این کراهت از مرگ با شوق و محبت به لقاءالله منافات ندارد بلکه آن را تشدید و تأکید مى ‏کند.
www.asemooni.com



تاریخ : یکشنبه 94/10/27 | 8:30 عصر | نویسنده : یکی یدونه | نظر